غزلغزل، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

غزل عشق مامان و بابا

حرید سیسمونی

نانازی من الان چندروزه خرید وسایلتو شروع کردیم. خیلی خوشگلن. روزی چندبار کنار تختت می شینم و نازت می کنم. لباسات که اصلا ازدست من در امان نیستن. هی برشون می دارم و بوسشون می کنم. دارم لحظه شماری می کنم که بدنیا بیای و اینا رو بپوشی و من یه عالمه کیف کنم و بغلت کنم و بوست کنم و فشارت بدم.    
25 آبان 1390

غزل گولی من و بابا

غزل ناناز تو تمام زندگی منو بابا هستی. برای دیدنت لحظه شماری می کنیم.از الان عاشقتیم. کلی برات نقشه کشیدیم. کلی برات ارزوهای قشنگ داریم. امیدوارم سر موقع و با سلامتی کامل بدنیا بیای تا زندگی قشنگ مارو قشنگترکنی. ...
25 آبان 1390
1